بهترین مطالب عاشقانه

میخوام اعتراف کنم....

کم آوردم ....

توئی که اسمت تقدیره..سرنوشته...

قسمته... هرچی که هست..

دست بردار از سرم.... خیلی خستم...

غصه ها سوار میشوند فشرده به روی

هم و من راننده ام که فریاد میزنم :

دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …

 تو میــــــــــــــروی و من فـــــــقط نــــگاهـــت میکـــنم.......

تــــعجـــــب نـــکن کـــه چـــــــرا گریـــــه نـــمیـــکنــــم.......

بــــی تــــو، یــــک عـــــمر فـــــــرصــــت بـــــرای گـــــریســتن دارم.....

امـــــــا بــــــرای تمـــــاشـــای تـــــو، هـــمیــن یـک لحـــظه بـــاقی است..

و شـــاید هـــــمین یــک لحــــــظه اجــــازه زیــــستــــن

در چـــشمـــان تــو را داشـته بــــاشم.....!!!

 ببوس مــــــــرا

بــــی خیال فــــرشتـه هــــای روی شــانــــه هـــایــمان...


آنهـــــا حســـودنـــد

 زن جنس عجیبی ست ....
چشم هایش را که می بندی ؛
دید دلش بیشتر میشود !
دلش را که میشکنی ؛
باران لطافت از چشم هایش سرازیر ....
انگار درست شده تا روی عشــــق را کــــــم کند ... !!!

 من زانوهايم را به آغوش كشيده بودم...

وقتى كه تو براي به آغوش كشيدن ديگرى زانو زده بودي

 هرچند نمیدانم
خواب هایت را با که شریک میشوی
اما هنوز
شـریک تمام بیخوابی های من تـویی !! 

 گاهی باید کم باشی تا کمبودت احساس شه ،

نه اینکه نباشی تا نبودنت عادت شه 

 ای کــــاش نگاهــــــــــــم زيــــرنويس داشـــــت ...! 

 شبي پرسيدمش با بي قراري 
كه غير از من كسي را دوست داري؟
دو چشمش از خجالت بر هم افتاد 
ميان گريه اش گفتش كه آري

 ياران به خدا كه بي وفايي نكنيد 
با عاشق دل سوخته جدايي نكنيد 
يا اينكه وفا كنيد به عهد تا دم مرگ
يا اينكه از اول فكر آشنايي نكنيد ...

 كفتمش دل ميخري ؟ پرسيد چند ؟
گفتمش دل مال تو . تنها بخند ...
خنده كرد و دل زدستانم ربود ...
تا به خود آمدم او رفته بود ...
دل ز دستش روي خاك افتاده بود ...
جاي پايش روي دل جا مانده بود .... 

 خدایا اینجا که ایستاده ام تقدیر من است یا تقصیر من....... ؟ 

 خـــــــدایــــــــــــــــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست که خیــال بـارش نـــدارد.

میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!

 مانده ام در کوچه های بی کسی 
سنگ قبرم را نمی سازد کسی 
مردم و خاکسترم را باد برد 
بهترین دوستم مرا از یاد برد .....

 روحم می خواهد برود یک گوشه بنشیند پشتش را بکند

به دنیا,پاهایش را بغل کند و بلند بلند بگوید:من دیگر بازی نمیکنم...!

 از تو فقط خاطره ای دور دست مانده است 
خاطرهای مثل باد . مثل ابر . مه
خاطرهایی که تمام تکه هایش کم کم از هم گسست
خوب در یادم هست روزی که در باران از
کوچه ما رد می شدی . وقتی طوفان نشست
بی صدا پشت پنجره قلبی شکست ...

 ساز دلت که کوک نباشد .... فرقی نمی کند کجا باشی !

سرزمين مادری ؛ يا خانه پدری .... هر دو يک رنگ دارد ، رنگ دلتنگی ...

اشکاتو پاک کن همسفر ، گاهي بايد بازي رو باخت ،

اما اينو يادت باشه ، که باز ميشه زندگي رو دوباره ساخت 

 ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻬﻢ
ﭘﯿﺎﻡ ﺑﺪﻱ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﻡ!
ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﻨﯽ ﭼﺮﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﻡ!
ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ؟
ﻭ ﺗﻮ ﺑﮕﻲ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟؟!
ﺑﮕﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺣﻮﻣﻪ؟
ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ 4 ﺭﻭﺯﻩ ﺩﻓﻨﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﯽ؟
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻨﺎﺭﺗﻢ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﭼﻮﻥ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻢ ...
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﻣﻦ ...