بهترین مطالب عاشقانه

 دستات که مال من باشه،

هیچکس منو دست کم نمیگیره...!

 خـُدایـا سـَهـم مـَن ایـن بـود؟!
دِلـــَم دَر دَسـت او گـیـر اَست
خـودَمـ اَز دَسـت او دِلـگـیر
عـَجـَب دُنـیـاے بـی رَحـمے . . .
دِلــَم گـیر اَسـت و دِلـگـیرَم

 ﺧـــﻮﺍﺑﻬـﺎﻳـﻢ...
ﮔﺎﻫـﯽ..
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻣـﯽ ﺷـﻮﻧــﺪ..
ﮐـﺎﺵ ﮔـــــﺎﻫــﻲ..
ﺑــــــﺮﺍﯼ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧـــﻮﺍﺏ ﻣــﯽ ﻣــﺎﻧــﺪﻡ

 تو رفته ای که بی من,تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو,شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . ......?????

 بي تـــــو ؛ چشـــــم ِ ديدن چيــزهايي ، که با تـــــــو ديده ام را ، نــــدارم ...! 

 متنفرم از روزهایی که خودم هم نمی دانم دردم چیست ....!!!

 اگر نمی رفتی
ما،
قشنگ ترین ضمیر دنیا بود.....

 به یکـــــــدیگــر دروغ نگــــــویید

آدم اســـــت

باور مــــی کند

دل می بنــــدد

 قاصدک آمدنت خوب ،
ولی ...
وقتی از او خبری نیست ، چرا می آیی ؟

 خيلي سخته هزاران بار دلت را بشکنند 
و با يک معذرت بخواهند سر و تهش را هم بياورند 
و تو مجبور باشي قبولش کني 
و زير لب زمزمه کني هرگز نميبخشمت

 عشق رو باید بــــاور کرد ...
بــــوسه رو باید حس کرد ...
احساسو باید لمــــس کرد ...
امــــــــــــــــــا ....
دوست داشــــــــتن رو باید ثابـــت کـــــــــرد

 وقتی که دیر رسیدم و با دیگری دیدمت

فهمیدم که گاهی

هرگز نرسیدن بهتر است از دیر رسیدن

هرگز نرسیدن بهتر

 وقتی چـــــــــــشم هایتـــ 
روبروی قنوتــــــــ دست هایتـــــــــ
مــــــــتولد شد 
مــــــــــــــرا هم با خود ببر 
( دلم بـــرای آسمان و صاحبش تــنگــــــــ شده )

 یا رب ...
من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم!
نکند فرق به حالم
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی

 نه چتر با خود داشتی، نه چمدان...

عاشقت شدم. از کجا باید می دانستم مسافری؟

 آهستـــــــــــه به پایان میرسد روشنــــــــــــی
و شب ناگزیر آغاز می یابد
از مرثیــــــــه چیزی بگو
وقتی سرود دلــــــــت را
بهــــــــــانه ی تازه ای نیست

 نمیدانم چند روزی است
حرفهایم به جای اینکه از گلویم بیاید
از چشمهایم می آید
شور است طَعم نبودنت

 بيزارم از اين خواب ها ،

که هر شب مرا به آغوش تو می آورند ؛

و صبح

با اشک ،

از تو جدايم میکنند

 كاش در آغوش ها تفاوت نياز و دوست داشتن ، معلوم بود.......

 گاهی دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد ؛ که بیاد تو تنهاییم ....

و من اجازه ندم ! و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه :

مگه من مردم که تنها بمونی ... !!! ..

 من
شعرهــــایم را
از چشمهای تـــــو میدزدم"
دیوان قشنگیست چشمـــــانت

 دل ناله کند از من ، من ناله کنم از دل ،

یارب تو قضاوت کن دیوانه منم یا دل . . . ؟