گفت دوستت دارم...
با شنیدن این جمله وجودم رو سکوتی عجیب فرا گرفت
یه بار دیگه حرفش رو تکرار کرد
و من فقط نگاهش کردم
گریه کرد و رفت.....
ولی کاش بجای گفتن این جمله یه بار....
فقط یه بار تو چشمای خیس و عاشقم که محتاج نگاهش بودن،یه نگاه می کرد....
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟
من چیزهای با ارزشی دارم ….!
حنجره ای برای بغض …
چشمانی برای گریه…
لبهایی برای سکوت…
دستهایی برای خالی ماندن…
پاهایی برای نرفتن….
شبهایی بی ستاره….
پنجره ای به سوی کوچه بن بست…
و وجودی بی پاسخ…..
ﺭﻓـﺘـﻨـﺖ ...
ﻧـﺒـﻮבنـت ...
ﻧــﺎﻣـﺮבﯾـﺖ ...
ﻫـﯿـﭽـڪـבﻭґ ﻧـہ ﺍﺫﯾـﺘــґ ڪـﺮב
ﻧـہ ﻭﺍﺳــґ ﺳﻮﺍﻝ ﺷב
ﻓـﻘـﻂ ﯾـہ ﺑـﻐـﺾ בﺍﺭﻩ ﺧـﻔـــґ ﻣـﯿـڪـﻨـہ
ﭼـہ ﺟـﻮﺭے ﻧـﮕـﺎﺕ ڪﺮב ڪہ ﻣـﻨـﻮ ﺗـﻨـﻬـﺎ ﮔــﺬﺍﺷـﺘــے ...؟!
هیچ وقت
حتی لحظه ای
فکرش رو هم نمیتونی بکنی
که انقدر بی صدا و آروم
اما به یکدفعه
چیزی رو که همیشه برای خودت میدونستیش
به هیچ از دست بدی...
شیشه می شکـنـد
و زنـدگـی می گـذرد
نــــوروز می آیـد ،
تا به ما بگــویـد تنـها محـبـت مـانـدنـی است
پـس دوسـتت دارم .
چـه شـیـشــه بـاشـــم ،
چـه اسیــر سـرنـوشـت ...
"خوبـــــــــــی"؟؟؟
گاهــــی با تـــمام تکراری بودنش غوغـــــا میکند...!!!
و درجوابــــــــش میتوان بزرگـــــــــــــترین دروغ هـــــا رو گفت:
"خــــــــــــــــــــــــــ وبــــم"
خُدایـــــــــا
............
دَر اِنجِــــمـادِ نِگــاه هایِ سَــرِدِ ایـن مَــردُم ،
دِلـَــم بَــرایِ
جَــهَــنَّــمَـت ،
تَــنـگـــــــ شُــدِه اَســــــت ............... !
کاش میدانستم این سرنوشت را ، ....
چه کسی برایم بافته....
آن وقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که ....... ؛
....
بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم
!!! .... !! .....
تـ ـو بـ ـرو…
مـ ـن هم برای اینکـ ـه راحـ ـت تربروی…
می گویـ ـم : برو “خیـ ـالی نیسـ ـت “
…امـ ـا…
… کیسـ ـت که ندانـ ـد…
... …بی تـ ـو…
تنهـ ــا چیـ ـزی کـ ــه هسـ ـت…..
“خیـ ـال توسـ ـت”
چقــــدر بايد بگذرد ؟؟
قبل از اینکه به کسی بگی : " دوستت دارم !!!"
خوب فکراتو بکن . . .
چون شاید چراغی رو تو دلش روشن کنی ،
که خاموش کردنش به خاموش شدن اون بیانجامه . . .
فکر کن ایـن هـمه حـرف رو کیبورد باشه و تو نتونی اون چیـزی
رو که می خـوای اونی که حرف دلته رو تایپش کنی !
خدایا؛
امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن فرشتگانت ندارم
امیدم به توست…
پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی دوستم داشته باش
هــــــــی رفیق ...
زیادی خوبی نکن !
انسان است ،
فراموشکار است ...!
از تنهایش که در بیاید ،
تنهایت را دور میزند !
پشت می کند به تو ،
به گذشته ات ...!
حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید :
شما !؟
SaeiD_Yavari |