عشق پاک -عشق-عشق پاک-پاک-عاشق-عاشق دلخسته-عشق واقعی-پاک ترین عشق-مهربون- دختر پسر-عشق و عاشقی-دلشکسته-بزرگ ترین سایت عاشقانه -عشق-عشق پاک-پاک-عاشق-عاشق دلخسته-عشق واقعی-پاک ترین عشق-مهربون- دختر پسر-عشق و عاشقی-دلشکسته-بزرگ ترین سایت عاشقانه

بهترین مطالب عاشقانه

عشق پاک

( عشق| عشق پاک |دلشکسته | عشق واقعی |)



 

یه شب زیر بارون که چشمم به راه

 

می بینم که کوچه پر نور ماه

 

تو ماه منی که تو بارون رسیدی

 

امید من این تو شب نا امیدی

 

میدونی خوشگل من دوست دارم

 

همیشه عکس تورو روی قلبم میزارم

 

میدونی فقط تو رو دارم روی زمین

 

اینم نشونش بیا اسمتو تو روی سینه ام ببین

 

میدونی عشق منی همیشه تو قلب منی

 

میدونم دوستم داری اشک منو در میاری

 

آخه تو چقد ادائو ناز داری

 

میتونی عشق منو توی قلبت بکاری

 

 

دلت شاد لبت خندان بماند

                                 برایت عمر جاویدان بماند

خدا را میدهم سوگند بر عشق

                                هر آنخواهی برایت بماند

بپایت ثروتی افزون بریزد

                            که چشم دشمنت حیران بماند

تنت سالم سرایت سبزه باشد

                                برایت زندگی آسان بماند

تمام فصل سالت عید باشد

                                چراغ خانه ات تابان باشد

 

سه شنبه 2 مرداد 1391 23:38 |- سعید -|

 آرام بخوان چون آهسته نوشتم

 

                                       ازدل بخوان چون بادل نوشتم

                                                                                        " دوستت دارم"

  

 

 

سه شنبه 1 مرداد 1391 23:34 |- سعید -|

 برای روز میلاد تن من...

 

 

براي روز ميلاد تن من نمي خوام پیرهن شادي بپوشي

 

به رسم عادت ديرينه حتي برايم جام سر مستي بنوشي

 

براي روز ميلادم اگر تو به فکر هديه اي ارزنده هستی

 

منو با خود ببر تا اوج خواستن بگو با من که با زنده هستي

 

که من بي تو نه آغازم نه پايانم

 

تويي آغاز روز بودن من

 

نزار پايان اين احساس شيرين

 

بشه بي تو غم فرسودن من

 

نمي خوام از گلاي سرخ و آبي

 

برايم تاج خوشبختي بياري

 

به ارزشهاي ايثار محبت

 

به پايم اشک خوشحالي بباري

 

بزار از داغي دستهاي تنهات

 

بگيره هور گرما بستر من

 

بزار با تو بسوزه جسم خسته ام

 

ببيني آتش و خاکستر من

 

تو اي تنها نياز زنده بودن

 

بکش دست نوازش بر سر من

 

به تن کن پيرهني رنگ محبت اگه خواستي بيايي ديدن من

 

سلام این شعر تقدیم میکنم به عشقم که ادعای اینو داره که منو خیلی

 

دوست داره که تمامش ادعا بله...

 

امروز روز تولد منه که هر سال تو با بی تفاوتی ردش میکنی و

 

میری بعد ادعای اینو هم داری که منو از همه چیز بیشتر دوست داری.

 

هیچ وقت یادم نمیره که هر سال تولدمو بدون تو میگیرم و هر سال

 

دلمو بیشتر میشکونی.هرگز نمیبخشمت هرگز همه چیز تو این دنیا برای

 

من شده حسرت نمیدونم چرا و کجا کارم اشتباه بوده

 

اشتباه کردم درسته ولی ازت معذرت خواستم ولی به اون اندازه که

 

میگی بخشنده نیستی ...دلم واسه تنهایی و بی کسی خودم

 

سوخت..امسال هم با تنهاییم تولدم مبارک

 

سه شنبه 12 تير 1391 23:27 |- سعید -|

 

به تو عادت کرده بودم

 

اي به من نزديک تر از من

 

اي حضورم از تو تازه

 

اي نگاهم از تو روشن

 

به تو عادت کرده بودم

 

مثل گلبرگي به شبنم

 

مثل عاشقي به غربت

 

مثل مجروحي به مرهم

 

لحظه در لحظه عذابه

 

لحظه هاي من بي تو

 

تجربه کردن مرگه

 

زندگي کردن بي تو

 

من که در گريزم از من

 

به تو عادت کرده بودم

 

از سکوت و گريه شب

 

به تو حجرت کرده بودم

 

با گل و سنگ و ستاره

 

از تو صحبت کرده بودم

 

خلوت خاطره هامو

 

با تو قسمت کرده بودم

 

خونه لبريز سکوته

 

خونه از خاطره خالي

 

من پر از ميل زوالم

 

عشق من تو در چه حالي

 

 

سه شنبه 7 خرداد 1391 23:26 |- سعید -|

 

تنهاترین عاشق...

 

انگار دستام سرده سردن

انگار چشمام شب تارن

آسمون سیاه ابر پاره پاره

شرشر بارون داره میباره

حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین

تنها خاطراتم تو بودی فقط همین

رفتی برو تنها بمون

با غصه ها همرا بمون

دیگه نمی تونم خسته خستم

طلسم غم رو زدم شکستم

داره چشمام ابر بارون

رو گونه هام شده روون

رفتی و رفتی تنها می مونم

تا آخر عمر واست می خونم

حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین

تنها خاطراتم تو بودی فقط همین

 

سه شنبه 6 خرداد 1391 22:58 |- سعید -|

 

درسکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت.

 گفته شد دلداده ها از هم جدا

 وای بر این حکم و این قانون زشت…..

 

سه شنبه 5 خرداد 1391 22:56 |- سعید -|

 دل شکسته ...

 

 

 

دل شکسته رو عزیز دل شکسته میشناسه


گریه ی پنهون شبو نگاه خسته میشناسه

حتی اگه هیچی نگی سکوت تو پر از غمه

خنده بی رنگ لبات معنی اشک نم نمه

معنی اشک نم نمه

یه تیکه ابریم من و تو یه لحظه آرووم نداریم

خیلی کوتاه عمرمون کی میدونه کی میباریم

بین من و تو واژه ها فرقی نداره نازنین

ببین تو آینه ی چشام کی بیقراره نازنین

کی بیقراره نازنین

دل شکسته رو عزیز دل شکسته میشناسه

 

گریه ی پنهون شبو نگاه خسته میشناسه

یه تیکه ابریم من و تو یه لحظه آرووم نداریم

خیلی کوتاه عمرمون کی میدونه کی میباریم

بین من و تو واژه ها فرقی نداره نازنین

ببین تو آینه ی چشام کی بیقراره نازنین

کی بیقراره نازنین

 

سه شنبه 4 خرداد 1391 22:54 |- سعید -|

 

دوستت دارم ، رازیست که،

در میان حنجره ام دق میکند

وقتی که نیستی . . . . . . . . .

 

سه شنبه 3 خرداد 1391 22:53 |- سعید -|

 سرت سلامت گل من..

 

میگی خستت کردم

میگی میخوای دور شی،

باشه عشقم رد شو

نمی‌خوام مجبور شی

میگی بی‌من خوبی

قلبمُ می‌کوبی،

برو تا راحت شی حالا که آشوبی

میگی بی‌زار شدی

میگی تکرار شدم،

من که عشقت بودم باعث آزار شدم

عاشقی زوری نیست غربت و دوری نیست،

 

حالا که میخوای بری رسمش این‌جوری نیست


سرت سلامت گل من

گوشه‌ای از دل من،

از وفاداری دنیا این شده حاصل من


بهانه‌هات خیلی کمه

توام یکی مثل همه،

این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه


همه خوبن ما بد

ساده‌گیم قلبتو زد،

میگی فراموش می‌کنی بی‌صفتی تا این‌حد

بعداز این می‌خندم به دل بازندم،روی هر چی سادگیمه چشامو می‌بندم

دوباره باز از نو

خط زدی دنیا رو،دیگه اصراری نیست هر کجا خواستی برو

میگی قسمت این بود

دیر میای میری زود،

بی‌تعارف بردی بازی خوبی بود

 

سه شنبه 2 خرداد 1391 22:52 |- سعید -|

 

عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی .

 

دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم. درددل خواهم گفت بی هیچ

 

گمانی گوش خواهم داد.بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست.

 

 بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی

 

اینگونه شاید احساسم نمیرد.

 

سه شنبه 1 خرداد 1391 22:49 |- سعید -|

 

دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تنش

       جایی باید باشدغیر از این کنج تنهایی!

                            تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد

                                              مثلا آغوش تو !

 

سه شنبه 6 ارديبهشت 1391 22:48 |- سعید -|

 همیشه اینگونه بوده…

 


همیشه این گونه بوده است کسی را که خیلی دوست می داری زود

 

ازدست می دهی پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای

 

زیبا بال می گیرد و دور می شود فکر می کردی می توانی تا آخرین

 

روزی که زمین به دور خود می چرخد، خورشید ازپشت کوه ها سرک

 

می کشد، در کنارش باشی هنوز بعضی از حرفهایت را به او نگفته

 

بودی…هنوز همه لبخند های خود را به او نشان نداده بودیهمیشه

 

اینگونه بوده…

سه شنبه 4 ارديبهشت 1391 22:41 |- سعید -|

بيا

 

يادم باشد وقتي آمدي

 

راز بزرگي را به تو بگويم

 

اين كه در نبودنت آسمان آبي نيست.................

 

 

سه شنبه 3 ارديبهشت 1391 22:39 |- سعید -|

 گریه پسر.....

 

وقـــتــی یــه پــسر گـــریـــه مــیــکــنـه ، در و دیــوار خـــونــه هــم

 

هــمـــراهـــش گـــریـــه مــیــکــنــنــد ...........

 

اشــک پـــســــــر خـیـــلــــی مــقـــدســـه........

 

چون فقط برا عشقش گریه میكنه

 

سه شنبه 2 ارديبهشت 1391 22:30 |- سعید -|

یک نفرآمدقــرارم راگرفت


بادبرگ وشاخسـارم راگرفت


چهارفصل من بهاران بودحیف


بادپاییزی بهــارم راگرفت


اعتباری داشتم درپیش عشق


بانگاهـی اعتبارم راگرفت


عشق یاچیزی شبیه عشق بود


آمــدودارونـدار م راگرفت

 

سه شنبه 1 ارديبهشت 1391 20:55 |- سعید -|

 


کلمات کلیدی: : گرفتار, سکوت, فریاد, عشق پاک, ,
جمعه 1 فروردين 1391 12:40 |- سعید -|

ا

آسمان هم گاهي دلش ميگيرد..من كه آدمم...!


کلمات کلیدی: : آسمان, دل, عشق پاک, ,
جمعه 1 فروردين 1391 12:37 |- سعید -|

 

 

چـــــ ـــــایت را تلــــ ــــخ ننــــ ـــــوش،

کافی ســـــــ ــــــــت صـــــــ ـــــدایم کنی…

تا تمام قــــــ ــــندهای دلـــــ ـــــم را برایت آب کــــــــ ـــــــنم…

 

 


کلمات کلیدی: : چای تلخ, صدا, فریاد, عشق پاک, ,
سه شنبه 19 دی 1387 7:41 |- سعید -|

 

 داستان عاشقانه ی غمناک

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.

 

میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن

 

برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره

 

از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد

 

میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟

 

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه

 

میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.

 

لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده!

 

همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.

 

کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.

 

بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی

 

لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :سلام عزیزم.

 

دارمبرات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه

 

اینجا آخر خط زندگیمه کاش منو تولباس عروسی می دیدی. مگه نه

 

اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم.

 

دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی

 

علی بازم تونستمباهات حرف بزنم.دیدی بهت گفتم باز هم با

 

هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.

 

دارم میرم چون قسم خوردم ،

 

تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟!

 

علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسمولی تو کجایی؟!

 

داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت

 

چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی

 

و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی

 

مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.

 

حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ،

 

همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم

 

تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی اکه دلامون لرزید، یادته؟!

 

روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟!

 

علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون

 

بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه

 

پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو

 

سراغش.یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه

 

حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو

 

پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه!

 

می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی

 

قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت

 

شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی 

 

نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما

 

را از شهر و دیار آواره کرد

 

چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که

 

واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من

 

تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم

 

رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال

 

تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ،

 

دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا

 

تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی

 

کاش بودی می دیدی رنگقرمز خون با رنگ سفید لباس عروس

 

چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم.دلم برات

 

خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات

 

پیشهرومه. دستمو بگیر. منم باهات میام … پدر مریم نامه تو دستشه ،

 

کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده

 

و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار

 

پشت سرش بگه چهخاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه

 

قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه،

 

چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر

 

 

تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند

 

و بهم نگاه کردندسکوتی که فریاد دردهاشون بود.

 

پدر علی هم اومده بودنامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود

 

که بگه پسرش به قولشعمل کرده ولی دیر رسیده بود.

 

حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشقعلی و مریم بسته شده.

 

حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای

 

سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی

 

هر چی مونده گذر زمانهو آینده و باز هم اشتباهاتیکه

 

 فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

 

 

  

 


کلمات کلیدی: : داستان عاشقانه ی غمناک, عشق پاک, ,
چهار شنبه 15 آذر 1387 2:21 |- سعید -|

صدتا سبد گل یاس یک دشت پراز شقایق یک آسمون

 

ستاره یک باغ پراز گل رزتقدیم به مهتاب گلم که

 

خیلی دوسش دارم گلم این را میخواستم به شما خودم بگویم

 

 

اکه نشد امیدوارم حالت خوب باشه تا دنیا دنیاست دلم برات

 

تنگ شده ودوستت دارم تقدیم با یک دنیا عشق به مهتاب گلم

 

که خیلی دوسش دارم هروقت توی یک باغ خشک پا بذاری بهار میشه

 

میدونی چرا چون عطر نفس هایت در باغ میپیچد هروقت کنار

 

ساحل بری موج های دریا به طرفت میان چون شاه گل گلها روبه

 

روی آنهاست هروقت در جنگل پاه بذاری بلبل ها برایت آواز

 

میخونن چون گل زیبای مثل شما را دیده اند هروقت کنار گل ها

 

بری به شما حسادت میکنن چون به زیبایی شما نیستند هروقت دریا

 

طوفانی باشه وقتی تورا ببینه آرام میشه دریا چون تورا دوست دارد

 

ونمی خواهند آسیبی ببینی گلم میخواستم

 

 

 


کلمات کلیدی: : گل یاس, ستاره یک باغ, شقایق آسمون, عشق پاک, بهار, عط نفس هات, ,
چهار شنبه 15 آذر 1387 2:16 |- سعید -|

 

 

تو با اون نگاه گرمت توی قلب من نشستی تو

 

یه احساس قشنگی تو خود ارزو هستی تو یعنی اوج

 

یه رویا بی نیاز از همه اما من واست غرق نیازم

 

لبریز از عشق وتمنا وقتی قهر میکنی قلبم می کنه

 

پا در میونی قهر وآشتییات قشنگه تو که ازما بهترونی

 

می گی تنها به چشمم تو فقط این جوری هستی تو میگی

 

دید من اینه خوب خودت بگو کی هستی نگو یک آدم ساده

 

واسه من فرشته ای تو نه سیاهی نه سفیدی تو خودت رنگین

 

کمونی تو هوای نفسی تو میمرم اگه نمونی تو واسم معجزه هستی

 

از همه سرتری تو من را بخشیدی خوبم با نگاهت یه حسه برتر

 

تو نگاه عاشقونه خیلی خیلی مهربونی

 

 

 

چهار شنبه 15 آذر 1387 1:14 |- سعید -|

 

 رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم!  

 

بی تو من اسیر دست آرزو های محالم!

 

 یاد من نبودی اما.من به یاد تو شکستم!

 

غیر تو که دوری از من.دل به هیچ کسی نبستم!

 

هم ترانه یاد من باش!

 

بی بهانه یاد من باش!

 

وقت بیداری مهتاب. عاشقانه یاد من باش!

 

اگه باشی با نگاهت.میشه از حادثه رد شد!

 

میشه تو آتیش عشقت.گر گرفتن و بلد شد!

 

اگه دوری.اگه نیستی.نفس فریاد من باش!

 

تا ابد تا ته دنیا.تا همیشه یاد من باش...

 

 

 

چهار شنبه 15 آذر 1387 1:3 |- سعید -|

SaeiD_Yavari